سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
خواب دیدمتو را به منمرا به تو می رساندیک روز برفی.چه رویای سردی ...گرم بپوشخیالم زمستانی ست...
برف می باریدکنار پنجره ایستادیرفتن مرا نظاره کردیدانه های برف به دستان لرزانت که با من وداع می کرد می نشستوهرگز نمی دانستیسالها بعدیک روز برفیمن در دستانت آب می شوم...
روز برفی در مقابل روزهای معمولی، مثل جمعهس نسبت به بقیه روزای هفته!...