و حَول حالِ ما به حالِ همان روزها که بى هراس از این روزها بدنبال نان بدنبال آب اینچنین ،حیران نبودیم ...
نذر کرده ام زمستان باشد تو باشى برف ببارد ومن چاى ِتازه بیاورم...
در انتظار بهار باش شکوفه اى ، مرا به تو خواهد رساند...
مانندِ بسیارى ازانسانها، که معنى عشق را نمى فهمند گلوله هم، معنى صلح را نمى فهمد...!