کماکان دوستت دارم️ تو اى تندیسِ خودخواهى! زمانی
از پیِ بهبودِ درد ما دوا سودی نداشت... بافقی
ز شمارِ موی بر سر ، غمِ او به سینه دارم...
وماذا فعلتَ؟ -ضحکت على عبثی! و چه کردی؟ به بیهودگی ام خندیدم!
من آسمانِ پر از ابرهای دلگیرم...
آن که مشغول تو شد دارد فراغ از دیگران
از غم آغوشِ او هر شب هم آغوشِ تَبم ...
کمان کشیده ام امّا خودم نشانه ی خویش...
درون دل به غیر از یار و فکرِ یار کِی گُنجد ؟
اگرم تو خصم باشی نروم ز پیشِ تیرَت...
مشتاق توأم چنان که مخمور به مِی...
ای من غلام آن که دلش با زبان یکی ست
وز می او جان و دل نوش کند جام جام..
من حلقه های زلفش از عشق می شمارم...
این چه عمری ست که سالی شد و ماهی نگذشت؟
دیدار ما، تصور یک بی نهایت است...
ای ماه صنم؛ شب گذری بر دل ما کن...
شادی طلاق داده ی صدساله ی من است یزدی
ز بیقراری ما فارغ است خاطر یار...
ز عمر نشمرم آن ساعتی که او اینجاست...
مشکلْ خیال روی تو از دل به در شود ای
بی تو سرگردان تر از پژواکم در کوه!
بلای عشق تو بنیادِ صبر برکنده ست..
تویی که غیر دلم... هیچ جا مقام تو نیست.