ما تو را در همه عالم نشناسیم نظیر
به او بگویید که من هنوز هم دوستش دارم️ هرچقدر که این دوری طول بکشد، او را فراموش نخواهم کرد او به من آموخت چگونه عاشقش شوم او به من شهد سیراب کننده اش را نوشاند گویی روحی از خداست که برای ما هم چون بشر آراسته است سراپایش را...
من که از بهرت نمردم زندگانی چون کنم؟
جانی که در تن است مرا ؛از برای توست...️
دانست که مخمورم و جامی نفرستاد...
جز محنت و غم نیستی، اما خوشی ای عشق..
به ولله که جانانم تویی تو...️
دل من از تو چه پنهان که تو بسیار خری !!
که به هیچ وجه جانم، نکند قرار بی تو
سخن ها میتوانم گفت،غمِ نان اگر بگذارد... شاملو
اگرچه دل به کسی داد ، جان ماست هنوز...
من رعد آسا فریاد می زنم دوستت دارم...
از تیغِ بی ملاحظه ی آهِ ما بترس...
کهربایی که تو باشی چه غم از زردیِ روی... خویی
معتاد توأم در نفسم دودترینی ...
دلبرت هر قدر زیباتر، غمت هم بیشتر!!!...
گل همیشه بهار است داغ ِسینه ی ما ... آملی
صد تیر بلا سینهٔ ما را به کمین است...
پا کشیدن مشکل است از خاک دامنگیرِ عشق...
جز تو در دل و جان هوای دیگری نیست
چنانیم بی تو ؛ که ماهی به خاک...
تا تو در یاد منی عالم مرا از یاد رفت... لاهیجی
نداری تابِ آن آشوب و غوغایی که من دارم...
من نه حریف رفتنم از در تو به هر دری...