ترس احمقانه است. افسوس هم همینطور.
مرا دو چشم به راه و دو گوش بر پیغام تو فارغی و به اَفسوس میرود ایام ...
این شهر به تنگ آمده بود از من و افسوس آن کودک بی حوصله دیگر خطری نیست
ای کاش میبردی تمام خاطراتت را از تو برایم یک بغل افسوس مانده