پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
گر نگشتم شاد و خندان از تو ای قاصد مرنج ذوق پیغام و خبر چون لذت دیدار نیست...
با هر طلوع همراه می شوم ...با قاصدک و باد ...برای رساندن این پیغام به :تُ صبح بخیر ... ای دلیلِ خوبِ آغازِ هر روزِ من !...
داد معشوقه به عاشق پیغامکه کند مادر تو با من جنگ هر کجا بیندم از دور کندچهره پر چین و جبین پر آژنگ با نگاه غضب آلود زندبر دل نازک من تیر خدنگ از در خانه مرا طرد کندهمچو سنگ از دهن قلما سنگ مادر سنگ دلت تا زنده ستشهد در کام من و تست شرنگ نشوم یک دل و یک رنگ تراتا نسازی دل او از خون رنگ گر تو خواهی به وصالم برسیباید این ساعت بی خوف و درنگ روی و سینه تنگش بدریدل برون آری از آن سینه تنگ گرم و خونین به م...
از صدای توبه جمله ای دلخوشمبرای هزارمین بارشماره ات را می گیرم - لطفا پیغام بگذارید...
مرا دو چشم به راه و دو گوش بر پیغامتو فارغی و به اَفسوس میرود ایام ......
دلتنگی های آخر شب هر کس ،هیچ شعبه ی دیگری ندارد !یکی عکس می بیند ...یکی آهنگ گوش می دهد ...دیگری پیغام ها را مرور می کند ...یکی ...انتخاب با شماست !...