شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
ای کاش به رویای تو بر می گشتم چون رود ،به دریای تو بر می گشتم ای کاش که از پنجره ها بی پردهباران ، به تماشای تو بر می گشتم سپیده اسدی باتخلص مهربان...
روزهایی که بی تو می گذرد گرچه با یاد توست ثانیه هاش آرزو باز می کشد فریاد در کنار ِ تو می گذشت، ای کاش!...
ای کاش فرصتی بود حتی برای یک باربا تو نفس کشیدن میشد دوباره تکرارای کاش می شد امروز در چشم تو غزل خواندبار دیگر تو را دید نام تو را عشق خواند… برشی از ترانه...
گفت نمردیم و چه چیزها دیدیم،گفتم ای کاش مرده بودیم و نمی دیدیم!...
ای کاشنسیم صبحگاهیمرا با خود ببردبه دشت بنفشه های وحشیبه کوچه باغهای مهربانیجایی که مردمانش جزبذر صداقت و سادگیچیزی نمی کارند در دل خاکو نمی چینندجز میوه ی راستیو حرفی نمی گویند جز حقیقتنمی دانمبه جایی دورِ دورِ دور شاید نوک کوهیا دیاریکه صدای رودهایشبه رقص می آورد پونه هایی راکه بوسه می زنند بر گونه ی چشمه سارانشو بادشگیسوان درختان بلند راپریشان می کندای کاش.... بادصبا...
ما ادما خیلی بی طاقتیم ، تا یه چیزی میشه میگیم تمومه دنیا به آخر رسید.ولی همه چیز گذراست ، همه چی ..چیزی که فکر میکردی بدون اون نمیتونی زندگی کنی یک سال بعد دیگه یادت نمیاد چی بود !طی زمان شاید درد بکشی ولی بعد یه مدت از اون شخص فقط یه زخم و یه یادگاری میمونه عادت می کنیم ؛عادت نکنیم زندگی عادتمون میده خداحافظی ینی گنجاندن هزاران خاطره در یک کلمهو چه تلخهوتلختر،جدایی بی خداحافظیست.هرروزمیسوزی و خودتو در ابهام سوالات و جوابای گ...
شاباشای کاش که اسرار مرا فاش نمی کردکاری که نباید بکند... کاش نمی کردخورشید جهانتاب فلک نور طلائیدر شبکده ظلمت خفاش نمی کردآهی که چکید از سر مژگان نگاهیتصویر ترین پرده ی نقاش نمی کردما را چه به رسوائی اگر در گذر عشقدیوانگی ام مته به خشخاش نمی کردای کاش به زیبایی ات ای خوشه گندمبی عقلی ما این همه کنکاش نمی کردآواره تر از کشته ی شمشیر ندامتبیچاره این زخم نمک پاش نمی کردگلبرگ بهار است و تن سرد زمستانای کاش فلک...
ایراد همه ی ما اینه فکر می کنیم خیلی وقت داریم برای این که کارهامون و انجام بدیم حالا وقت هست بگم دوسش دارم ...حالا بعدا تلاش می کنم ...و ...بعد ناگهان به خودمون میایم سالها گذشته و ما هنوز شروع ام نکردیم یک حفره تاریک توی ذهن و قلبمون به وجود میاد که باعث میشه بایستیم و باقی زندگی و با کلماتی مثل 《شاید 》 و 《ای کاش》 تلف کنیم .یلدا حقوردی...
در طاق های بلندِ آسمانهر شب بهاری استگُل های سرخِ بی شماریدر جامِ زرّین می شکوفندگویی فروغی می تابد از آن ابرهای ارغوانیبر موجِ گُل هاای کاش بر ابرِ سپیدی می نشستمهمراه با نور و نسیمیتا آن گلستان می رسیدم...
دل بسته به سکه های قلک بودیم...دنبال بهانه های کوچک بودیمرویای بزرگ تر شدن خوب نبود ؛ای کاش تمام عمرکودک بودیم!....
ای کاش دوباره شهر پر شور شود ای کاش دوباره خانه پر نور شودای کاش خدا دوباره لطفی بکندتا استرس از بهارمان دور شود ......
جغرافیای کوچک من بازوانِ توست ای کاش تنگتر شود این سرزمین به من...
ای کاش یاد میگرفتیمعصبانیتمون از دست دیگران رو،سر کسی که از همه جا بیخبرهو واسه خوشحالی ما تلاش میکنه،خالی نکنیم......
فریاد و غم وآه خدا.. کاش نبودای کاش که ای کاش که ای کاش نبود...
ای کاش هنوز بچه بودم چون فک میکردم مال منی و بهت میرسم ولی دیگه..........
رود اگر دل به درختی بسپارد کافیستتا بخشکد وسط راه، به دریا نرسدفال حافظ که بگیرند همه میفهمندکار عاشق فقط ای کاش به یلدا نرسد ....
جغرافیای کوچک من بازوان توستای کاش تنگ تر شود این سرزمین من...
ای کاش میتوانستنداز آفتاب یاد بگیرندکه بیدریغ باشنددر دردها و شادیهاشانحتیبا نانِ خشکِشانو کاردهایشان راجز از برایِ قسمت کردنبیرون نیاورند...
ای کاشکسی می آمدو غم ها را از قلباهالی زمین بر میداشت......
ای کاش میبردی تمام خاطراتت رااز تو برایم یک بغل افسوس مانده...
همیشه در زندگیت جوری زندگی کن که“ای کاش”تکیه کلام پیریت نشود...
ای کاشای کاش، آدمی وطنش رامثل بنفشهها(در جعبههای خاک)یک روز میتوانستهمراه خویشتن ببرد هر کجا که خواستدر روشنای باراندر آفتاب پاک”...
روزهایی که بی تو می گذردگرچه با یاد توست ثانیه هاشآرزو باز می کشد فریاددر کنار تو میگذشت ای کاش...