پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
با من مدارا کنبعدها دلت برایم تنگ خواهد شد...
من به یک نفر از فهم اعتماد محتاجم...
من فقط یک سوال دارمشادمانی آدمی را کجا و نان مردم را کی ربوده اند؟...
آیا میان آن همه اتفاق من از سر اتفاق زنده ام هنوز؟...
من از عطرِ آهسته ی هوا میفهمم تو باید تازه گی ها از اینجا گذشته باشی...
به تو فکر می کنم!مثل خدا به کافر خویش......
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﻫﺮﮐﺴﯽ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺩﻟﺶ ﺧﻮﺍﺳﺖﻻﺍﻗﻞ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﺒﯿﻨﺪ ......