سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
تواز رگ گردن به من نزدیڪترےضربانی ڪه من براے زیستنبه آن محتاجم ..!!️...
کاش پیدا بشوی،سختتو رامحتاجم......
تنها یک نگاه از تو کافیست صبحم به خیر شودهمان نگاه را به من برسان من به صبح نگاهت محتاجم .... ️️️...
می دونم دعات رد خور ندارهو محتاجم به دعایت پدر جان...
مادر ای روشنیِ خاموشای شُکوهِ مقدّسبخاطر میآورمروزهای دورِ بیغروب راکه بوسه بر دامانت میزدم وچشم در چشمهایت میدوختماکنون تو ایستادهایزیرِ پَرَکهای برفبا گامهای سبزای الههی اندوه!در شبهای سپید، نامت آهیست نامتناهیکه آهسته میپیچد در درّههای بینامنغمهای است درخشنده، در سرودِ گنبدهای فیروزهفاممادر! ای شبنشینِ سپیدهدم زادهدر آن مِهِ آبیرنگ، بر فرازِ کوهپنجره را برافروز و دست به دعا بگشایکه سخت محتاجم...
زندگی بدون تو به ساز من نمی رقصدبودنت را محتاجم سخت... ️️️️...
کاش میشد که میگفتم به دیدارم نیا کاش میشد که میگفتم نگاهم هیچ نکن ولی مگر میشد مگر میشد من به عشقت چه محتاجم مثل خاک به رد پای عاشق من به حس وجودت محکومم مثل گل به نور هیچکس نمیداند چرا نمیداند چرا من از نگاه تو از صدای تو می هراسم میهراسم از بودنت با من بودنت با نگاه من نمیدانم چرا ولی ایکاش میشد به تو میگفتم از وجودم رخت برکن برو از درونم بگذار تهی باشم ولی مگر میشد مگر میشد بی تو میمیرم من به تو محتاجم مثل رود به ...
من به یک نفر از فهم اعتماد محتاجم...
وقتى پاى تو در میان باشددنبال هیچ آرزوى تازه اى نیستمتو تنها اتفاق زندگى منىکه براى دوست داشتنتمحتاجم که عاشقانه لحظه به لحظه عاشقترت باشم...
تو را من سخت محتاجم...