من اون شاهی ام که جلو چشای تو کیش و مات شدم ...
ابر اگر از قبله آید، تند باران میشود شاه اگر دزدی نماید، مُلک ویران میشود
اصلا به درد هیچ غلامی نمیخورَد معشوقهای که واردِ دربارِ شاه شد...
شاهی که بر رعیت خود می کند ستم مستی بُود که می کند از ران خود کباب .
من مات توام... شاه دلم باش
بازی روز و شب دنیای ما یکسان نبود شاه در شطرنج می ماند ولی سرباز نه ...!
هم شاه منی هم جان منی
آمدی با دل من بازی شطرنج کنی! شاه مغرورم و با دیدن تو مات شدم