ای عشق، ای معشوق آشنای همه عاشقانهها هر کس زبان حال خودش را ترانه گفت: گل با شکوفه شبنم به شرم و صبح به لبخند و دریا به موج و موج به ریگ کرانه ها. یک لحظه از نگاه تو کافی است تا دلم سودا کند دمی به همه جاودانهها...
کرانه در کرانه یاد انزلی در هوای گرم، مرا دارد باد می زند آن وقتی که دریا موج داشت مرغ غواص، اخطارگونه داد میزد