مثلِ آفتابِ بهار، بر ستیغِ کوهی یا که دشتِستانِ لاله یِ انبوهی خوابِ ناز، تو چِشمِ بچه یِ آهویی تُ کلامِت سِحر و تُ نِگات جادویی
نگاهت ، کلامت ، سکوتت ، لبخندت ، گریه ات ، فراقت و حتی شوق دیدارت هم مرا می کشد . تقصیرتو نیست . من کشته مرده تو به دنیا آمده ام .