یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
تو نیستی و بهار از کنار پنجره ها چه بی تفاوت و آرام و سرد می گذرد......
با سکوتت هم صدای بیتفاوتها نشوداد کن با داد خود ویرانگر بیداد باش...
کاش آدم ناراحت شه دلش بگیرهگریه کنه ضجه بزنه...ولی نرسه روزی که مثل یه تیکه سنگبی تفاوت شه......
هر سال یک بار از لحظه ی مرگمبی تفاوت گذشته امبی آنکه بفهمم یک روزدر چنین لحظهای خواهم مرد.....