قلم به یاد تو در می چکاند از دستم
غیر از خیال جانان، در جان و سر نباشد
عمر که بی عشق رفت هیچ حسابش مگیر
به انتظار نبودی ز انتظار چه دانی ؟
یکی اینجا دلش تنگ است ! آنجا را نمیدانم !
هر کجا وقت خوشی رو دهد آنجاست بهشت
در همه لوح ضمیرم هیچ نقشی جز تو نیست