پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
عمرم ز دیر آمدنت رفته رفته رفت...
ای دل جهان به کام تو شد شد نشد نشد...
اَندر مرضِ عشق بجز عشق، دوا نیست...
مگذار که غصه در میانت گیرد...
عشق جانست عشق تو جان تر...
دل شکسته عاشق به آه می لرزد...
که تازیانه شوق است هر پیام از تو...
چو رفتم جهان را چه اندوه من!...
جان فدای یار دل رنجان من...
مشکل است از چشم گیرای تو دل برداشتن...
ای مرگ! پیش از آنکه بیایی دری بزن...
مقدار یار هم نفس چون من نداند هیچ کس...
از همه باشد گریز وز تو نباشد گزیر...
چه شد که قدر وفا هیچ کس نمی داند...
وز هر چه فارغیم، بجز گفتگوی دوست...
بهار من بُوَد آنگه که یار می آید...
دردی است درد عشق که درمان پذیر نیست...
باشد که ناگهی نگهی هم بما کند...
می رود عمر،چه در بند جهانید شما...
به کسم مکن حواله که به جز تو کس ندارم...
بیا که در غمِ عشقت ،مشوّشم بی تو...
ای گل تازه، مبارک به تو این تازه بهار...
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم...
نازنین جمله نازنین بیند...
چون چاره رفتنست بناچار می رویم...
بی عشق مباد سرنوشتم...
دولت بر ماست چون تو هستی...
ای چشم هایت بهترین داروی بیهوشی...
با من بی کس تنها شده یارا تو بمان...
لطفِ خدا بیشتر از جرمِ ماست...
آنور ِ پیراهنت! باغ بهشت آرزوست...
چَشم مَست یار مَن مَیخانه می ریزد به هم...
ای دریغا که چو گل عمر سبکپای برفت...
همه جا زمزمه عشق نهان من و توست...
آه اگر روزی بگیرد دامنی را آه ما …!!...
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم تو...
از پس ظلمت بسی خورشیدهاست...
این کهنه جهان به کس نماند باقی...
در این سرما و باران یار خوشتر...
ما به آغوش تو یکباره چه محتاج شدیم...
اولین شرط معلم بودن عاشق بودن است...
لب خاموش نمودار دل پر سخن است...
هر کجا مرز کشیدند، شما پُل بزنید...
ماییم و همین آرزوی یار و دگر هیچ...
پریشان خاطریم اما توانِ ایستادن هست...
دل قوی دار که بنیاد بقا محکم از اوست...
به حسن و خُلق و وفا کس به یارِ ما نرسد...
چه توان کرد؟ که عمر است و شتابی دارد...
به حال آرزوهای محال خویش می گریم...
از خواب چو برخیزم اول تو به یاد آیی...