شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
در دلم غوغاست اما رازداری بهتر استچشم می دوزم به در ، امیدواری بهتر است...
لب های تو با شعر عجین است؛ عجیب است ما پسته ندیدیم شکر داشته باشد...
میروی با غیر و من با گریه میگویم: بهخیرخاطرت آسوده باشد! اهلِ نفرین نیستمعاقبت با مرگ دیدار ت میسر میشودآخرِ این قصه شیرین است، بد_بین نیستم...
کاش جای شرم، گاهی دل به دریا می زدیماین که تنهاییم، تاوان خجالت های ماست...
در شب توفان غم،آرام بودن مشکل استمن لبالب آهام اما لبگشودن مشکل است...