یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
قرن هاست خفته ایمبا قلبی در مشتوخنجری در آغوش...
هر کس به من خنجر زد آن را درنیاوردماین گونه آسان می شمارم دوستانم را...
به آخر می رسم بی تو ، به دیوار و شب و خنجر.بهارُ عشقُ دعوت کن به این تقویم ِخاکستر....
خنجر از پشت می زنندچه دوستان خجالتی دارم من......