پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
دوزخ شَرَری ز رنجِ بیهودهٔ ماست...
وابستهٔ یک دمیم و آن هم هیچ است!...
این کهنه جهان به کس نماند باقی...
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت...
این یک دو سه روز نوبت عمر گذشتچون آب به جویبار و چون باد به دشتهرگز غم دو روز مرا یاد نگشتروزی که نیامدهست و روزی که گذشت...