جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
رُسوای من کردهچشم همیشه خیسرُسوای عالممواسه کسی که نیس ......
و چه خوشبخت شدم من عاشق که بی دلیل این نگاهمرسوای لاله های سرخ عشقت نشد...
اینقدر با سرخی لبهات بی تابم نکنمی کند من را ذلیل و خوار و رسوا بوسه ات!...
بی مهابا بغلم کن وسط مردم شهر /به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد...
خنده رسوا می نماید پسته ی بی مغز را...