شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
تقدیر ما چنین بودقصه فقط همین بودجای تو آسمان وسهم من این زمین بود ....
از تمام جهان سهم من تو باشی و بس...
دیگر برای داشتن کسیسماجت نمیکنم!پرنده ای که سهم من نباشد،برایش قفس هم بسازم میرود......
بُریدم از همه؛ برگرد تا که زنده شومو از تمام جهان سهمِ من تو باشی و بس!...
همسرم، سهم من از زندگی دستان پر مهر تو بود....
یه پنجره با یه قفس یه حنجره بی هم نفسسهم من از بودن تو یه خاطرس همین و بس...
تا گفتم عاشقت شدهام دورتر شدیسهم من از وجود تو اندوه و آه شد......
سهم من از یک یاد هر شش ساعتیک فنجان دلتنگی تلخ است...!...