از تو تنها، وصف دیدارت نصیب ما شده برف تجریش است و سوزش می رسد پایین شهر
از تو تنها وصف دیدارت نصیب ما شده برف ِ تجریش است و سوزش می رسد پاییِن شهر
سوز حرفای بعضی ها از سوز و سرمای زمستان بدتره...!
دست سردی وسط سوز زمستان بودی زود دلبسته شدن عادت دی ماهی هاست...
آذر همان دخترِ عاشقِ سر به هواست! که بین عشق پاییز و زمستان بلاتکلیف میسوزد.. گاهی با گرمایِ پاییز؛ گاهی با سوزِ زمستان..
مادرم پیامبری بود ... با زنبیلی پر از معجزه یادم نمی رود در اولین سوز زمستانی النگویش را به بخاری تبدیل کرد...!