یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
از تو تنها، وصف دیدارت نصیب ما شدهبرف تجریش است و سوزش می رسد پایین شهر...
از تو تنها وصف دیدارت نصیب ما شدهبرف ِ تجریش است و سوزش می رسد پاییِن شهر...
سوز حرفای بعضی هااز سوز و سرمای زمستان بدتره...!...
دست سردی وسط سوز زمستان بودی زود دلبسته شدن عادت دی ماهی هاست......
آذر همان دخترِ عاشقِ سر به هواست! که بین عشق پاییز و زمستان بلاتکلیف میسوزد.. گاهی با گرمایِ پاییز؛ گاهی با سوزِ زمستان.....
مادرم پیامبری بود ...با زنبیلی پر از معجزهیادم نمی روددر اولین سوز زمستانیالنگویش را به بخاری تبدیل کرد...!...