پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
پاییز زن می بود اگر بی شک فریب انگیز بودموهای خورشیدی او پر تاب و شورانگیز بود...
خودت رفتی ولی چشمات هنوزممیخواد هیزم بشه تا من بسوزم......
دل دیوونه چرا طاقت دوریشو ندارینبینم یه روز بخوای سوختنتو به روش بیاری......
بگیرم دست گرمت رو به جونم وصل شی بیتابمن این دنیا رو می سازم اگر چه حتی توی خواب......
صدای خنده هاتون شهرو پر کردتو جام شوکرانم زهرو پر کرد......
شنیدم خیلیا دیدن تورو با اونمی رفتی پا به پاش تنها زیر بارون......
دوباره شب دوباره بغض و آه مندوباره این نبوده انتخاب من......
صد بار به حرف ساده ای رنجیدیبی عشق لب مرده ی من خندون نیست...
عشق در من پژمرددل به اصرار تو مردهیچکس چه ها کشیدم که ندید......
پاییز زن می بود اگر بی شک فریب انگیز بودموهای خورشیدی او پرتاب و شور انگیز بود...