پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
تشنهٔ دیدار رویت آب می خواهد چکارآنکه بیتاب تو شد پس تاب می خواهد چکارعاشق بیچاره حسرت می کشد آغوش راعکس زیبای تو را در قاب می خواهد چکارلحظه های با تو بودن بهترین دارایی ستپس طلای پر عیار و ناب می خواهد چکارشعر می بافد تمام نیمه شب ها شاعرت مطلعش چشمان تو مهتاب می خواهد چکارالتیامم داد این شیدایی ام، شاعر شدموقت بارش چشمهایم خواب می خواهد چکارارس آرامی...
خدایا دنیا هر روز داره سخت تر و غیر قابل پیش بینی تر از قبل میشهکار رو برای هممون آسون کن و نجاتمون بدهخدایا آمده ام برای حال مردم کشورم دست به دامانت بگیرم و دعا کنم، برای خاطر دل های بیقرار و سینه های داغداری که از تباهی و دردها گریخته اند و امیدشان به نگاه و دستان مهربان توست، ناامیدشان نکن خدا!دلم گرفته از این روزهای سردی که هرثانیه داریم در آتش اضطراب ناگزیر آن می سوزیم و گرم نمی شویم، دلم گرفته از شرایطی که هست، از اینکه مردم کشور...
بگیرم دست گرمت رو به جونم وصل شی بیتابمن این دنیا رو می سازم اگر چه حتی توی خواب......
بیتاب تر از همیشه میخواهمت...تولدت مبارک خواستنی ترین محبوب من...
همینکه مهر بر در زد بیتاب شدم...