پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ردِ انگشتِ خودت بود ولی ما خوردیمشوکران از لبِ لیوانِ تو خوردن داردموجِ کف کرده و طوفانی و بی ماه و نگاهدل به این ورطه ی تاریک سپردن دارد...
هزارو یکشبِ قصهز دنیایی خزان دارمازعشق وعاشقی جاناهراسی بیکران دارمچه می دانی که دل خونینز جور روزگاران استبجای رخت خوشبختیهمی، اتش به جان دارمبرو ای مهربان پیشهرها کن دل ز مهر منکه من جای محبت در دلماتشفشان دارم...من ان قوی پریشانمکه تنها گوشه ی دریانه دیگر شوق فردایینه فکر آشیان دارمبه عشق راستین توعزیزم ذره ای شک نیستولی من میل بی انکارِ جام شوکران دارم شهرزادشیرازی( چه دلتنگم)...
دنیای بی امن و امانبردار از دوش من این بارگران راآتش بزن بدنامیِ نام و نشان راآشوب برپاکن که حیران تو باشمویرانه کن دنیای بی امن و امان رابا تلخ و شیرینی که عمرم را هدر داد دیگر نمیخواهم بد و خوب جهان رامی شد اگر بر بازوانم سر گذاریمی گفتمت یک بار دیگر داستان رااز یاد خود بردی و من هرگز نبردمبا خود بحز حال و هوای شوکران رارفتی و شستی زیر باران بهاریاز خاطراتم خنده های آسمان رامن تشنه جام شرنگ ارغوانمبگذار...
حاجت رواپس می دهم تقاص دلم را به پای توجان می کَنم به جان تو در ماجرای تودلبسته ام به جرعه ای از شوکران ولیافتاده ام به دامن چون و چرای تواینها که گفته ام به فدای سرت عزیزدیوانه ام به خاطر زلف رهای توپا پس نمی کشم به خدا تا نبینمتای بر سرم تمامی درد و بلای توزخم غمت به سینه مداوا نمی شودوای از دل کسی که شود مبتلای توهمراه باد و همسفر جاده می شومتا انتهای دامنه ی ناکجای توباید برای آن همه خوبی دعا کنمعالم ...
صدای خنده هاتون شهرو پر کردتو جام شوکرانم زهرو پر کرد......
زیباتر از درخت در اسفند ماه چیست؟ بیداری شکفته پس از شوکران مرگ زیباتر از درخت در اسفند ماه چیست؟ زیر درفش صاعقه و تیشه تگرگ زیباتر از درخت در اسفند ماه چیست؟عریانی و رهایی و تصویر بار و برگ...
ساعت، مسیرش را گم کردهبه بیراهیِ شَکنبودنت را هرگزبا کسوف مقیاس نکنانتظار، شوکرانِ امتداد استبهتر است بدانیسنگ ریزهها همروزی کوه بودند...
در راه کشف حقیقتسقراط به شوکران رسیدسیح به میخ و صلیبما نه اشتهای شوکران داریمنه طاقت میخ و صلیبپس بهتر است بجای کشف حقیقتبرگردیم و کشکمان را بسابیم...