سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
به روی لب رها کردم صدایم را صدا کردم تو یار بی وفایم راکه تا شاید برای لحظه ای حتیببینی عاقبت حال و هوایم راتو که از چشم غمگینم نمیخوانیبخوانی شرح این قلب جدایم راتمام سینه از هجر تو خونین استبه یک نسخه بپیچانی دوایم راکه تنها آرزویم وصل تو بود وُبرای آن صدا کردم خدایم راعاطفه مختاری...
در کوی عشق بازان، ما را گذر نباشداین یار بی وفا را، طعنه حذر نباشدپروانه ام پری را، سوزان ستم نباشدفرجام عاشقی را شیرین چو غم نباشد...
نمی دونم چطور از یاد رفتم که یار یادم نیفتاددو صد روز هر شو از خوابش پریدمخدا می دونه روز خوش ندیدمدلم چاک چاک یار بی وفا شدخدا می دونه از یار چی کشیدم......