یا کنج قفس یا مرگ ؛ این بخت کبوترهاست دنیا پل باریکی بین بد و بدترهاست .
خوردبم چو گنجشک به دیوار بلورین پنداشته بودیم که این پنجره باز است ..!
به خودم آمدم انگار تویی در من بود این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود . علیرضا آذر
زیستنم قصه مردم شده است یک \تو \وسط زندگی ام گم شده است ... علیرضا آذر
نشسته ام به پنجره نگاه میکنم دریچه آه میکشد... تو از کدام راه میرسی ؟ خیال دیدنت چه دلپذیر بود... جوانی ام در این امید پیر شد نیامدی و دیر شد ... هوشنگ ابتهاج
خسته ام ... مثل اسیری که به هنگام فرار یادش امد کسی منتظرش نیست . نرفت ...