بیو احساسی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بیو احساسی
بیا؛ از ساحلِ قلبم، گذر کن!
کمی، از روی حس، بر دل، نظر کن!
بزن، موجِ نگاهت، بر دلِ من؛
محبّت را، درونم، بیشتر کن!
پیشتر از آنکه:
عطش بسوزاند تو را،
در التهابی سخت،
بگیر جان مرا با عشق؛
و زنده کن از نو،
احساس جانم را!
برخیز؛ بیا، نزدِ دلم؛ دلدارم!
آخر، منم انسانم و یک دل دارم!
یک دل، که نه صد دل، شدهام شیدایت؛
گلبوسهی حس، بر لبِ «تو»، میکارم!
احساس، به جامِ نگهِ «تو»، دارم؛
پیوسته از این حسّ صفا سرشارم!
آیا که شود، باز بیایی پیشم؛
تا بنگری احساسِ دلِ بیمارم؟
دلگرم هستم کاملا؛ گر، گرم باشی
با این دلِ تنهای من، در، اوجِ سرما
تب کن برایم؛ تا که من هم با تبی ناب
قسمت کنم حسّ دلم را با تو تنها
نرو از پیش من؛
آخر،
مجالِ بی تو بودن نیست؛
دلم مویه کند هر دم؛
بگرید زار؛
میگیرد!
آه ای دریای بیکرانهی آسمانی و آبی!❤️
جاری شو؛❤️
و آتشفشانِ سوزانِ سینهام را،❤️
در بیکرانهات،❤️
محو بنمای!❤️
کوچههای باغِ احساسِ دلم
سبز گشت و، پر شد از: یاسِ دلم
منتظر هستم بیایی؛ با نگاه
شاد سازی باورم را، هر پگاه
به آفتاب بگو:
در خانهی مهر،
نفسهای مسیحای احساس را،
گرم از محبّت سازد!
من از احساس خوابیدن خورشید،
بر سینهی آسمان،
دانستم:
«عشق»،
همآغوشی وسعت و گرماست!
رفتی؛ که عذابم بدهی؛ نیست مهم
از بغض، شرابم بدهی؛ نیست مهم
در بسترِ احساس، به جای نمِ آب
صد جرعه سرابم بدهی؛ نیست مهم
بیدار شدم در بغلِ صبحِ دل انگیز/
با خاطره ای سخت جنون زا و تب آمیز/
شوری نفس آوا، شده در سینه نمایان/
احساس دمیده ست به جان، بوسه ی یکریز/
بکش با موجِ احساست، مرا در بسترِ آغوش؛
و نقّاشی بکن، تصویرِ امواجِ دلِ من را!
نفس گشتی برایم،
می کشم با تو، هوایم را؛
ببین نقّاشِ احساسم،
چه اندازه، نفس دارد!
تا آخرین نفس،
به کنارم بمان؛ نرو!
با تو،
دلم،
پُر از:
تپشی عاشقانه است.
درکم کن و، ترکم نکن؛ یار؛
تر کم نشد چشمم برایت!
بنگر چه سان با جان نشسته،
سرتاسرِ حسّم به پایت!
تو و، حالِ پر از: احساسِ مبهم؛
تمامِ لحظه هایت، غرقِ ماتم؛
عسل بانو! چه طعمی دارد این عشق؛
که با دل می چشی آن را، دمادم؟
برخیز؛ بیا، نزدِ دلم؛ دلدارم!
آخر، منم انسانم و یک دل دارم؛
یک دل، که نه صد دل، شده ام شیدایت؛
گلبوسه ی حس، بر لبِ «تو»، می کارم.
زده ست پل دلم از کودکی به مقصدپیری
جوانی ام شده پرپر،نمانده آبی و رنگی
رضاحدادیان
۱۴۰۳/۱۰/۱۰
فرشتۂ نگهبان :
همیشه از جون وُ دل
شما مایه میذارید
فرشته های عاشق
نمادِ اِقتدارید
پُشتِ یه مَملِکَت به
حضور شما گرمه
بودنتون مینْدازه
به جون دشمن رَعشِه
آدمی که لباسِ
رَزمُ به تن می پوشه
توی تک تک رگ هاش
خون غِیرت می جوشه
غیرت ایرانی که
شُهرِۂ...
دل رنجورِ مرا نیست به غیر از تو دوا
اوحدی مراغه ای
هر صبح
قهوه ای برای نبودنت می ریزم
و با خاطره ات
تلخی اش را می چشم ....
...
...فیروزه سمیعی