چند بار دوست داشتنت را هجی کنم
مُدام در هزار توی افکارم قدم میزنی
ومانند کودکی با شیطنتی تازه در کنج باغ ظاهر میشوی
چشمهایم بجز تو ترسیم دیگری از عشق ندارند
نفسهایم وقتی نامت را از زبان دیگری میشنوم به شماره می افتند
انگار بجای خون تو در دهلیز ها وسرخ رگهایم جریان داری
جانم به بودنت بند است
حتی زمانی که فقط در خیال منی
ZibaMatn.IR