بر قبر تو بنشستم..
از کوچه گذر کردم و با شوق نظر کردم
چشمان تو را دیدم صد بوسه بدر کردم
دیدم که غزل خوانی و تصویر تو برجانی
افتاده به چشمانی و آن سینه سپر کردم
گفتم که تو را مستم گفتا به تو پیوستم
گفتم که سبک بالی بر بال تو بنشستم
گفتا که شرابت کو.. آن حال خرابت کو.؟
گفتم خم ابروییست که بر چشم تو بنشستم
گفتا که فریبایی گفتم چه زیبایی
گفتا که ز لبخندیست بر جان تو بنشستم
حالا که مرا دیدی رفتی و پسندیدی
تا کی به در خانه از بهر تو بنشستم
من ماندم این خانه چوبین در و کاشانه
اشک آمده چون بغضی بر راه تو بنشستم
چون حق حق و نالان و بر دیده فراوان و
چون برگ خزان دیده بر قبر تو بنشستم
در نگاهم شاعری می گفت با خود..
گذر کردم ز قبرستان روزی
شنیدم ناله ی افغان سوزی
بگفتا تا به کی اینجا نشینم
قد و بالای راعناتو ببینم
بیایی بر در آن خانه هر روز
تورا بر سنگ قبرستان نبینم
ZibaMatn.IR