از دور نگاهت می کردم…
خنده هایت را میدیدم،
اشک هایت را میدیدم،
شکست هایت را میدیدم،
موفقیت هایت را میدیدم،
از دور با تو همدردی کردم…
با خوشی ات خوشحال شدم.
با خنده هایت خندیدم و با اشک هایت گریستم…
تو در رویای من قدم می زدی و من ب تماشایت پسنده میکردم..
حتی زمانی ک وانمود میکردم تورا نمیبینم،تورا دیدم…
و از همان دور با تو همدردی کردم
افسوس که هرگز متوجه من نشدی
و من همچون کرم شبتابی خودم را پینه دوز کردم…
«الهه قائمی»
ZibaMatn.IR