-کاش اندک نگاهی به من بندازی
تا دلم وادار شود ، تمام
کوچه های شهر را به دنبالت بگردد….
«الهه قائمی»
مرا فرابخوان
هنگامی که جهان در خفقان سکوت است…
-الهه قائمی-
خم شدم تا انعکاس ماه را در برکه ببوسم، غافل از اینکه تاوانش غرق شدن بود…
-الهه قائمی-
به تو دل دادم که شود؟
که خودم را ویرانه کنم؟
یا که دنیا از عشق ما ویرانه شود؟
-الهه قائمی-
طاقت فرساست و جان آدمی را به لب می رساند…
عشقی که اعتراف آن دشوار باشد
عاشقی پنهانی دنیای خودش را دارد…
زمانی که از دور نگاهش میکردم هربار بیشتر و بیشتر دلم برایش می رفت
هربار بیشتر از گذشته دلم دیدار با او را می طلبید
هردفعه میلم به...
دلم هوای تورا کرده…
دلم هوای خنده های بی وقفه یمان بدون توجه به مکان و زمان را کرده
دلم هوای با تو صمیمی بودن را کرده
دلم هوای برگشت را دارد…
عمیق وجودم کمبود تورا نفس میکشد
میخواهم برگردم اما همه چیز هوای دلم نیست…
دل تنگ توعم اما...
در آغوش تو چشم به جهان گشودم
تنهایی هایم را در آغوش تو پر کردم
غم هایم را در آغوش تو گریستم
بغض خوشحالی ام در آغوش تو ترکید
تو نه تنها به من حرف زدن را آموختی
بلکه چیزهایی را هم که آموختنی نبود از تو یاد گرفتم
به...
آنقدر که محو تماشای چشمانت بودم از دلم غافل شده بودم…
آنقدر گرم تماشای تو شده بودم که از یاد بردم به دلم هم سری بزنم
به مرور گرفتار چشمانت شدم.
و چشمان تو، شیرین ترین حبسی بود که میتوانستم بکشم…
سرآخر زمانی متوجه دلم شدم که کاملا اسیر وجود...
امیدوارم
همانند پرندکان غمگینی که به پرواز ادامه میدهند
همانند ماهی های تنها در اقیانوس که به شنا ادامه میدهند
امیدوارم چون میدانم شب هرآنقدر که تاریک باشد به پایان میرسد و خورشید جای ماه را میگیرد
امیدوارم چون حتم دارم سرانجام روز های روشن من هم فرا خواهد رسید.....
روزهای نبودت را میشمارم
اما ای کاش روزای بودنت را هم شمرده بودم
کاش میشمردم تا قدر لحظاتی که با تو میگذشت را بیشتر میدانستم
اگر شمرده بودم میدانستم چه مدت است که تورا میشناسم
اگر شمرده بودم
هر ساعت ،هر دقیقه ، هر لحظه
قدر تورا بیشتر میدانستم
اما...
تورا دلتنگی میکنم
تورا میجویم
در بین همگان هر جمعی تورا میابم
تورا نگاه میکنم
تورا صدا میزنم
وقتی مرا نظاره میکنی این قلب من است
که تند میزند
نفس های من است که از شمارش خارج میشود
وقتی با من حرف میزنی
این چشمان عاشق من است که با...
من دلتنگ توعم...
و با خاطرات تو زندگی را سر میکنم...
با خنده های شیرین تر از عسل تو، خاطره دارم
با چشم های سرشار از حرف های نگفته ات، خاطره دارم
با چال گونه عمیق تو ،خاطره دارم
با تمام حرف هایی که زدی
خاطره ساختم...
و در خاطراتم...
تورا دوست دارم…
همانقدر که سبزه زار ها سبزه دارد…
همانقدر که آسمان شب ستاره دارد…
همانقدر که اقیانوس ها ماهی دارد…
همانقدر که جهان هستی پهنا دارد…
من تورا دوست دارم، فراتر از بینهایت
تمام سلول های وجود من اسیر عشق تو شده
مرا ببین
مرا بشنو
کافیست من...
لحظه ای که نگاهم در چشمان شهلای تو گره خورد باید می دانستم دلم در چنگ تو اسیر شده…
لحظه ای که خندیدی و دل من فرو ریخت باید می دانستم که دل من در چال گونه هایت سر خورده…
لحظه ای که موهایت را زیر نور خورشید رها کردی...