پشت خرمن های گندم،
لای بازوهای بید
آفتابِ زرد کم کم رو نهفت
بر سر گیسوی گندم زارها،
بوسه ی بدرود تابستان شکفت...
از تو بود،
ای چشمه ی جوشان تابستانِ گرم
گر به هر سو خوشه ها جوشید و خرمن ها رسید
از تو بود،
از گرمی آغوش تو هر گلی خندید و هر برگی دمید...
این همه شهد و شکر،
از سینه ی پر شور توست
در دل ذرات هستی نور توست
مستی ما از طلایی خوشه ی انگور توست،
راستی را
بوسه ی تو، بوسه ی بدرود بود...؟
بسته شد آغوش تابستان
خدایا،زود بود....
ZibaMatn.IR