گاهی حادثه ای برای ما پیش می آید و ما تاوان کاری را پس میدهیم که نه انجامش دادیم و نه فکرش را حتی کردیم که بگویم تاوان آن فکر هایمان را داریم پس میدهیم . و این تاوان شاید به خاطر آن است که ما قرار است بعدا ، مثلاً تو یک زندگی دیگر آن عمل را انجام بدهیم . این یکجور لطف است که به ما میشود . لطف بهمان شده تا قبل از انجام دادن عملی تکه ای از نتیجه اش را جلو جلو ببینیم تا کارهای ناجوری را که قراره بکنیم ، دیگر نکنیم. می گویم لطف یا یاد است چون زجر کمی که کشیدیم در مقابل آن زجر بزرگی که باید میکشیدیم هیچ است. پس وقتی زجر میکشی باید راضی و شاد باشی تا بتوانی بفهمى زجر چه را میکشی . اگر فهمیدی و توانستی زجرت را به عملی که ممکن بوده روزی مبتلا شوی و جلو جلو ترک کردی ربط بدهی ، معلوم است هنوز حافظه ات سالم است. / محمد رضا کاتب / رمان چشمهایم آبی بود/
ZibaMatn.IR