در سایه های پاییز
آه، این برگ های زرین که بی حوصله بر خاک سرد می افتند،
گویی هر کدام زمزمه ای از روزهای خسته ی تابستان در سینه دارند.
درختان، خسته و شکسته، به نجوای سنگین باد گوش می دهند،
و من، تنها شبحی در این ویرانه ی زیبا و بی قرار،
در آغوش سرد و خسته ی پاییز محو شده ام.
خوشبختی، چه واژه ی دوری ست،
در فروپاشی اش، طبیعت همچنان به تلخی می رقصد.
ZibaMatn.IR