میانِ گردابی بودم گردابی که...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای
میانِ گردابی بودم، گردابی که مرا به هر سو می کشاند؛ گردابی غم آلود و وحشت بار...
گردابی که که مرا از من گرفته بود، نمی دانستم کیستم؟!
اصلا من گمشده بودم، میانِ ترس و دلهره هایم...
در پسِ همین روزها بود که تو آمدی...
میدانی، من میانِ دستانِ گرمِ تو خود را یافتم
دستانم را گرفتی، دستانم زنده شد، نهالی جوانه زد، نهال رشد کرد و بزرگ شد و امروز از عشقِ توست که دستانم تا آسمان میرسد...
به راستی که با تو انسانم و خوشبخت ترین
ZibaMatn.IR