در دل شب ز غم و درد جدایم کردند
با نسیمی ز وفا آشنایم کردند
در سکوت سحر از بادهٔ عشق و امید
ساقی لطف و کرم مست و رهایم کردند
چون پرنده به هوای دل خود پر بزنم
در گلستان وفا بال و نوایم کردند
از غم و رنج جهان دور شدم با لطفی
که به دریای محبت ره و جایم کردند
در دل شب ز نوای دل یاران خوشم
با صفای دل و جان هم نوایم کردند
در هوای سحر از بادهٔ مهر و صفا
با نگاهی ز وفا شاد و رهایم کردند
چون گل تازه که در باغ بهاران روید
با نگاهی ز صفا تازه و شایم کردند
در دل شب ز خیال رخ او مست شدم
که به جامی ز شراب دل و رایم کردند
در دل آینهٔ عشق به خود خیره شدم
با نگاهی ز صفا پاک و صفایم کردند
چون نسیم سحری در دل شب های غریب
با نوایی ز وفا گرم و صدایم کردند
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR