در دل شب به یاد او تنها
قصه ی عشق را کنم معنا
هر کجا بوی یار می آید
دل ز شوقش به رقص و غوغا
در هوای وصال او هر دم
پای جان را سپرده ام بی پروا
با نگاهی ز مهر و لطف او
زندگی را کنم پر از رویا
در ره عشق او ز هر چه هست
دل به دریا زدم به صد سودا
با خیالش به بام دل هر شب
ماه و اختر کنم تماشا
در غم دوری اش به هر لحظه
اشک حسرت ز دیده ام پیدا
هر چه غیر از خیال او باشد
از دل و جان خود کنم جدا
با امید وصال او هر دم
راه دورش به شوق و رؤیا
در هوای وصال او با عشق
زندگی را کنم پر از معنا
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR