مانده ام در منجلاب زندگیِ مستعار
تار و مارِِ در قمارِ بی گدارِ اقتدارِ
قاری دردم برایم اندکی گوش آورید
جای وراجان در میدان نشخوار شعار
پهنه ی افکارم از بیهودگی جولان درد
جان پریشم در اکاذیبِ از زبان کردگار
بر زبان لفظ دریغا ، ریتم داغِ زندگی
عاجزم از باجناقانِ بدون شرم و عار
وعدهٔ سکسِ بهشتِ بعد مرگم پیشکش
فاحشه فرقی کجا با حوری بی بند و بار
سال و هر فصلم زمستانست و در پژمردگی
غول غارتگر برو ما را به حال خود گذار
بوسه و رقص و شراب دنیوی تقصیر ما
میوه ی جنت سزاوار و فرشته در جوار
لمس خوشبختی توهم شد به اخبار دمار
غایت قاموس داور پاره گی تا پای دار
تاج شیری را ربودی وقت خفتن از قرار
باش و انگار از قرارِ در مدار ِ روزگار
✍️آدل آبادانی
ZibaMatn.IR