زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

در شب هجران، ز مه رخسار یار افتاده ام
همچو شبنم بر گل رخسار خار افتاده ام

گردش چشم سیه مستش چنان افسون نمود
کز خود و عالم به دام روزگار افتاده ام

آتش عشقم چنان سوزنده شد کز شعله اش
چون سمندر در میان شعله زار افتاده ام

زلف پرپیچش مرا در خویش پیچانید چنان
کز سر زلفش به قعر آبشار افتاده ام

بس که از چشم ترم گوهر فشاندم در فراق
همچو دُر در ژرفنای بحر و غار افتاده ام

در طریق عشق، چون پروانه گِرد شمع جان
می زنم پر، تا به کوی یار، زار افتاده ام

گر چه صد ره توبه کردم از می لعل لبش
باز مست و بی خود اندر میگسار افتاده ام

از نسیم زلف او هر دم پریشان تر شدم
همچو برگ بید در فصل بهار افتاده ام

در خم گیسوی او دل را گره زد روزگار
بی قرار از این گره، اندر قرار افتاده ام

گرچه عمری در پی وصلش دویدم بی امان
عاقبت بی تاب در کنج انتظار افتاده ام

مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR

مهدی غلامعلیشاهی ارسال شده توسط
مهدی غلامعلیشاهی


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید


انتشار متن در زیبامتن