در این دشت بی پایان سفر کن
که شاید یابی از دل ها خبر کن
به هر سو باد را همراز خود گیر
ز راز عاشقان با او حذر کن
به گلزار خیال انگیز بنگر
ز بوی یاسمن جان تازه تر کن
چو مهتابی که بر دریا بتابد
دل از امواج غم آزادتر کن
اگر روزی به شوقش دل سپاری
به یاد لحظه های بی ثمر کن
به هر جا عشق را دیدی، بمان و
به نور عشق دل را باخبر کن
ز چشمانش اگر نوری نتابید
به دل آرامش از خود بیشتر کن
به امید وصال او بمان و
ز هر غم در جهان دل را حذر کن
به هر لحظه که با او می نشینی
دل از هر آرزویی پاک تر کن
در این دشت بی پایان سفر کن
که شاید یابی از دل ها خبر کن
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR