بحر عشقت موج خیزد، ساحل دل می خورد
زورق اندیشه را گرداب محمل می خورد
چشم مستت در نگاهی صد هزاران دل رُبود
تیر مژگانت به هر سو خون بسمل می خورد
زلف پرچینت شب یلدا، رخت خورشید تاب
ماه رویت را قسم، کز رشک، اول می خورد
لعل لب هایت شراب ناب کوثر می چکد
جام لبریز از می ات، خون مل مل می خورد
قد رعنایت چو سرو، آزاد در باغ جمال
غنچه ی لب های تو، صد بلبل گل می خورد
خال هندویت نشسته بر عذار آتشین
دل ز سودایش، غم هجران مسلسل می خورد
ابروی چون ذوالفقارت، فتح دل ها می کند
تیغ نگاهت به هر دم، خون قاتل می خورد
عطر گیسویت مشام جان معطر می کند
بوی زلفت، رشک صد سنبل و فلفل می خورد
در خم گیسوی تو، صد عقل سرگردان شده
پیچ و تاب طره ات، فکر مشکل می خورد
عاشقان در کوی عشقت، سر به سودا داده اند
هر که از جام وصالت، باده کامل می خورد
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR