در آتش عشق تو، دل چون سمندر است
هر شعله اش به رقص، چو مرغی معطر است
از پرده های زلف تو، شب رنگ می برد
خورشید در کمند تو، چون ماه لاغر است
صد کوه صبر را به هوا می برد نگاه
آن چشم فتنه گر که پر از ناز و شکر است
در بزم حُسن، ساغر لعلت شراب ریخت
هر قطره اش هزار جهان را مسخر است
از تاب گیسویت، فلک آشفته می شود
گویی که آسمان، پر از مشک معنبر است
در باغ وصل، غنچه ی لب هات می شکفد
هر خار هجر، در نظرم تاج زر است
دریای عشق موج زند از نفس هایت
هر قطره اش به چشم من، اشکی مکرر است
در کارگاه حُسن، قدت نقش می زند
هر جلوه ات، چو صد چمن و صد صنوبر است
از پرتو رخت، شب ما روز می شود
خورشید در برابر رویت، مصور است
در محفل جمال، تو شمعی فروزنده
پروانه وار، جان من اینجا معطر است
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR