چون شمع سوختم به هوای تو در قفس
پروانه وار گشته ام از عشق بی نفس
آیینه ام که تاب ندارم نگاه تو
هر دم شکسته می شوم از جلوه ات به پس
در بزم عشق، ساغر لبریز اشک من
رقصان چو موج می رود از دست هر کس
چون غنچه ام که بسته لب از راز عندلیب
وین پرده دار عشق نگردد دهان خس
از تار زلف یار گره باز می کنم
هر شب به ناخن دل و با دیده ی خس
خورشید روی توست که در سایه اش چو ماه
هر شب هلال می شوم از غصه پیش و پس
در کوی عشق، خاک رهت توتیای چشم
کحل بصر شده ست مرا خاک این عسس
چون نی ز ناله های دلم پرده می درم
فریاد می زنم ز غمت با لب خمس
در بحر عشق غوطه خورم همچو قطره ای
تا گوهری شوم به صدف های این قفس
ای ماه، پرده از رخ زیبا برون مکش
کاین آسمان ز رشک تو گردد همی عبس
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR