به نام مردانی که صدایشان سکوت است و سکوتشان فریاد...
مردان سرزمین من، شما قصیده هایی هستید که هیچ شاعری نتوانسته است زیبایی تان را بسراید. شما قله هایی هستید که زیر بار زندگی خم شده اند، اما هرگز فرو نریخته اند. شما شب هایی هستید که ستارگانشان را به روزهای دیگران بخشیده اند، بی آنکه کسی تاریکی دل های شما را دیده باشد.
گریستن بی اشک، و شکستن در تنهایی ای که هیچ دیواری صدای شما را نمی شنود. شانه هایی که بار هزار امید و انتظار را به دوش می کشند، بی آنکه کسی برایشان مرهمی آورد. یعنی پنهان کردن خستگی در پشت لبخندی که بر لبه درد می لغزد، و ایستادن بر لبه پرتگاه، وقتی که زمین زیر پاهایت می لرزد.
مردان سرزمین من، شما ستون هایی هستید که خانه ی زندگی بر دوش شما سنگینی می کند، اما هیچ کس نمی پرسد که ستون ها هم دل دارند. اگر دیواری فرو ریزد، همه نگاه ها به شما دوخته می شود، و اگر ایستاده بماند، کسی حتی نامتان را نمی برد. شما سایه سارهای بی ادعایید؛ درختانی که از خود می گذرند تا آسمان دیگران آبی بماند.
شما فرشتگانی بی پر هستید که در نبردی خاموش، زخم هایتان را با غرور می پوشانید. شما سازندگان جهانی برای دیگران، از تکه های شکسته ی خودتان هستید. دویدن در مسیری که مقصدش برای شما نیست، اما دستان عزیزانتان را به ساحل آرامش می رساند.
اگر آسمان گاهی می بارد، شاید از دلتنگی شماست؛ از بغض هایی که در سکوت فرو می خورید و غصه هایی که شبانه در آغوش خویش می گریید. شما شبیه قایق هایی هستید که هیچ بندری در این جهان برایشان نیست، اما تمام مسافران را به ساحل می رسانند.
مردان سرزمین من، شما ستارگان خاموشید؛ نوری که در تاریکی گم می شود، اما هیچ گاه از تابیدن بازنمی ایستد. اگر امروز برای شماست و هیچ کس شمعی روشن نمی کند، بدانید که من برایتان آتش خواهم شد؛ آتشی که زخم هایتان را شفا می بخشد و لبخندهایی که از عمق اشک زاده می شوند را می سازد. برای مردانگی هایی که هیچ گاه به نام شما تمام نمی شوند.
شما تاریخ خاموش این سرزمینید. اگر هیچ کس نداند، اگر هیچ کس نفهمد،
من میفهمم.
باران کریمی آرپناهی
تاریخ انتشار۱۳ آدر ماه ۱۴۰۳
ساعت ۲۲ و ۱۹ دقیقه
ZibaMatn.IR