باشد که نباشد
من ام از دیدن تو
و
همینم کافیست...
✍️آدل آبادانی
از شومینه ی کلبه ی تنهایی ام
ملال اوج می گیرد
و در آسمان بی مهتاب شب
می نویسد
حالاست زمانی که باید برگردی.
✍️آدل آبادانی
ای عشق
چه روشن است
که آموزه هایم علف هرزیست
بپای تو،،
هنگامی که توسن دل
دیوانه وار در مرغزار آرزو،،
و بر پیکره ی سبز پنداره هایت می تازد و
بی واهمه می جویدت،،
حالی که تو
بر گونه ی سرخرنگ نرم دلانی....
✍️آدل آبادانی
.بگذار ابرهای بی خانمان بگریند
حالا که تحمل
سنگینی بغضِ راستینگی را ندارند..
آخر چگونه ببوسد آسمان را،،
آفتابگردانی
که
دل باخته ی خورشید است،،
✍️آدل آبادانی
سرانجام
روزی از کوچه ی بهمن
عبور میکنیم
و صدای پای بهار را
به گوش چرکین خیابان زمستانِ مغرور
خواهیم رساند...
✍️آدل آبادانی
هماره لحظه لحظه ی دنیای رنگارنگ را دوست میدارم
و در رویای دشت لاله های واژگون غرق جستجو
در برافروختن آتشگاهی خاموش را ..
آری هرآینه علی رغم جثه ی کوچکم
مهیای خلق گامهای بزرگم که به وقت نیاز
آتشفشانی شوم به فوران..
آتشی که می سوزاند کاستی های زمین را...
همان که به سیم آخر دیوانگی می زند تا تحول را پرچمداری کند ..
کسی که زندگی را فقط برای زنده ماندن فریاد نمی زند..
با بی حاصلگی بیگانه و شکستن را ننگ میداند،،،
و چقدر دورم از حس فانوسی به شعله های لرزان
که در آغوش جسد دشنه خورده ی خود
به شکست از دشواری رو به خاموشیست...
یا کسی که بسته است لبهای تهدید شده را که دیریست
به تبخال وحشت آلوده اند..
این روزها از خود میپرسم
آخر این لالمانی
به چه قیمت...........؟؟؟!!!
✍️آدل آبادانی
باور کن
امروز منهدم شدم
با دیدن نقاشی فاخته ای
به روی دیوار
که در چشمانش
نگاه تو بود...
✍️آدل آبادانی
شبی مرا باختی
که قوام عشق را
به مسلخ ترازوی تفحص کشیدی !!!
شبی که
خون احساسم را با خنجر تردید
در خاطرات کوچه
به سکوت شب پاشیدی
و دلخوشی که زخمم زدی !!
براستی چه اهمیتی دارد
برای منی که قمار در عاشقی را به بلد نبودنم..
آری اگر بودم دلم خواست
و اگر خواستم دلم رفت.
همانکه زمانی کودکانه برای تو می تپید......
✍️آدل آبادانی
ZibaMatn.IR