عسل
از لب و لبخند تو ظرفی طلب دارم عسل
شب به شب هر نیمه شب یک وعده مهمانم غزل
صورتم با سیلی ام سرخ است و در ویرانه ها
زیر سقف آسمان میخوابم و روی کمل (کاه)
میسرایم قطعه شعری با وضو وارد شوید
شاعران شد نیمه شب ، حی علی خیرالعمل
تا سپیده ، تا اذان ، تا گرگ و میش آسمان
همنشینم با قلم ، اصلم شود غرق بدل
از هلال ماه رویت ، عایدم یک خلوت است
لرزش انگشتم و رقص قلم روی گسل
بی بهانه تا ابد با خاطرت آشفته ام
چون جنون غالب شده بر عقل و جانم یحتمل
هی نگو معشوق پنهان غزلهای تو کیست؟
شاعران عاشق دل بالفطره هستند از ازل
لذتی در سیر شبهای غزل پنهان شده
لذتی شیرین تر از دریاکنار و ماه عسل
امیدامام وردی🌙 ماهان
ZibaMatn.IR