نیایش
خدایاعاشق روی دل آرای تو گشتم
از این رو از همه عالم گسستم
بماندم منتظر تا که شب آید
سکوت نیمه شب عهدم ببستم
خدایا شب سکوت و من همه داد
در و دیوار گویند که، که هستم
بگفتم من همانم،مرغ عاصی پرشکسته
که پرهای خودم را خود شکستم
خدایم داده بودم عهد و پیمان الهی
منِ غافلِ ز خود عهدم شکستم
که دنیا زیور است و زر و شیطان
بگفتا تا کمر بندش ببستم
چنان غرق شنا در آب دنیا
که حتی حوله خشک هم نبستم
چنان مست خود آرایی شدم من
که راه راست تا توانستم ببستم
ز مال خود چه خستها که کردم
بگفتم زنده ام من تا ابدهستم که هستم
چنان از دست خود نالیدم امشب
که سقف خانه ام بر سر شکستم
بدیدم آسمان ،ماه و ستاره
به دور ماه گردون من نشستم
به نا گاه آن ملائک حلقه بستند
میان جمعشان محفل ببستم
ندایی آمد از عرش بنده ام کو؟
بیاریدش مگر که من که هستم؟
مرا بردند آنجایی که او بود
که خواند لالایی و من توبه بستم
نسرین شریفی
ZibaMatn.IR