ما ماهی تو تنگیم
شایدم تو حوض یه خونه ی قدیمی،
که حتی دیواراش هم یادشون رفته چی بودیم.
هر روز منتظریم،
شاید یه روزی بیای،
دستت رو از لای پنجره بذاری توی آب،
اما همیشه با یکم فاصله،
که نه بتونیم بیافتیم توی دستات،
نه بتونیم پر بشیم از نفس های تو.
و ما، توی همون حوض،
نفس ها رو می شمریم،
نه برای زندگی،
فقط برای یادآوری اون روزهایی که فکر می کردیم
هر چیزی ممکنه.
فیروزه سمیعی
ZibaMatn.IR