نگاهت آتش افکنده ست در جان...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن مهدی غلامعلی شاهی
- نگاهت آتش افکنده ست در جان...
نگاهت آتش افکنده ست در جان و روان من
شراری از لبت افتاده در باغ جنان من
به گرداب غمت افتادهام چون موج سرگردان
نه ساحل میشناسد دل، نه لنگر میتوان من
چو شبنم در هوای روی ماهت میشوم خورشید
نگه کن تا ببینی چیست راز آسمان من
به زلف پرشکن گفتم که آخر رحم کن بر دل
بخندید و پریشانتر نمود این داستان من
نسیم صبحدم آورد بویی از گلستانت
که شد چون غنچه لبریز از شبنم، گلستان من
به راه عشق اگر صد بار جان دادم، غمی نیست
که هر دم تازهتر گردد در این ره امتحان من
چو پروانه به گرد شمع رویت میزنم پر پر
بسوزان این تن خاکی، بگیر این استخوان من
شبی در خلوت دل با خیالت ساختم خلوت
کنون از من مپرس این راز پنهان در نهان من
به یک تار نگاهت بستهام صد کاروان امید
نگه دارش که باشد تار مویت ریسمان من
چو نی نالیدهام عمری و کس آگه نشد از درد
مگر روزی رسد پایان این آه و فغان من