عادت بخت من نبود آن که...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

عادت بخت من نبود، آن که تو یادم آوری

نقد چنین کم اوفتد، خاصه به دست مفلسی

صحبت از این شریف‌تر صورت از این لطیف‌تر

دامن از این نظیف‌تر، وصف تو چون کند کسی

خادمهٔ سرای را، گو درِ حُجره بند کن

تا به سر حضور ما، ره نبرد موسوسی

روز وصال دوستان، دل نرود به بوستان

یا به گلی نگه کند، یا به جمال نرگسی

گر بکشی کجا روم، تن به قضا نهاده‌ام

سنگ جفای دوستان، درد نمی‌کند بسی

قصه به هر که می‌برم، فایده‌ای نمی‌دهد

مشکل درد عشق را، حل نکند مهندسی

سعدی
ZibaMatn.IR
s0hail
ارسال شده توسط

تفسیر با هوش مصنوعی

این غزل از بی‌مهری دوستان و سختی فقر می‌گوید. شاعر از زیبایی یار و وفاداری خود سخن می‌گوید، اما یار بی‌وفا بوده و شاعر چاره‌ای جز تسلیم به تقدیر ندارد. فقر مانع دیدار یار است و درد عشقش را کسی درمان نمی‌کند. شاعر در نهایت، از ناامیدی و بی‌فایده بودن شکایت خود می‌گوید.

ارسال متن